تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
ایمن بار
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
تنـــــــــهایی...

تنـــــــــهایی...

.....

پاییز را دوست دارم...

 

پاییز را دوست دارم!

نه به خاطر برگ هایش،

نه به خاطر رنگ هایش،

نه به خاطــــــر هیچ چیز دیگری...

فقط به خاطر این که ان روز،

در آن پاییز تنهایــی،

در زیر آن باران بی مهابا

در آن کوچه ی تنگ و تاریک،

تو آمدی! با چتری آبی،

همرنگ دو تیله چشمانت،

با لبخندی جذاب، همرنگ نگاهنت!

با قلبی از سنگ اما پر از مهـــر،

با شعری که حال اگر بپرسی،

نمیدانم از کیست!

آمدی، مانند آن باران، بی مهابا...

صدای قدم هایت که نزدیک تر میشد،

قلب من از دوست داشتنت،

از گیج شدنش، سکته مغــــزی میکرد!

صدایت...

آه

آن صدایی که هنوز که میگذرد ریتمش را در یاد دارم،

آن صدای بم خواص، راستی،

هنوز هم نگفتی، چه در آن چشم ها بود

که مرا اینگونه وابسته کــــرد؟

ای کاش قبل از رفتنت

قبل از این که تن برهنه ام را خاک لمس کند،

تنها پاسخ این سوال دیرینه ی بی رنک را می دادی...!

موضوع :
برچسب ها : ,
امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در يکشنبه 10 آبان 1394ساعت 1:16 توسط admin | تعداد بازديد : 160 |


صفحه قبل 1 صفحه بعد